December 23, 2006
ئهسرین گیان "فقط به خاطر تو" : اولیش: اولین بار که عاشق شدم کلاس دوم ابتدایی بودم. تازه قول و قرار ازدواج هم گذاشته بودیم. هنوز اسمش یادمه. حتا قیافهاش. اسمش آرمان بود. سبزه بود و یه کم تپل. بعدها، که دیگه بزرگ شده بودیم، دوبار اتفاقی دیدمش. بدجنس بار دومش اومد جلو گفت:"این قول و قرار ما چی شد؟" ؟ دیگه اینکه راستش تهدیگ هم خیلی خیلی خیلی دوست دارم! دومیش:دو سال کودکستان رفتم. خیلی دردناکه، مخصوصا که "پایهام" هیچ قوی نشد! آها راستش اون موقعها موهام فرفری بود، فرفری و قرمز. از اون فرها که یه سانت هم رو به پایین رشد نمیکنند. برعکس حالا! دیگه اینکه خیلی وقتها دلم خواسته چهار پنج سانتی قدم بلندتر بود! سومیش: از همون چهارده پونزده سالگی با وجود اینکه "اکیدا ممنوع" بود، یواشکی، تنهایی سفر میرفتم. اولین جایی هم که رفتم ارومیه بود. اصولن تا امروز از هرچی که "اکیدا ممنوع" بوده، تو کارنامه من ردپایی پیدا میشه! دیگه اینکه فقط چند سالیه که من رنگی به جز رنگ سیاه هم میپوشم! چهارمیش: دوران دبستان و راهنمایی از زرنگهای کلاس بودم. تمام چهار سال دوران دبیرستان رو اما تجدید آوردم و یکی دو بار هم تک ماده دست غیبی شد و از آستینی برون آمد. دیگه اینکه هیچ آهنگی رو تا آخر، حتا نا نصف هم حفظ نیستم! پنجمیش: نمیتونم به پشت بخوابم. همیشه هم باید رو به دیواری که نزیکتره بخوابم. چراشو واقعا نمیدونم. بزرگترین دشمن خوابم صدای خرناسه. حتا اگه این صدا از یه اتاق دیگه بیاد، من تا خود صبح درد میکشم از بیخوابی. از بوی سیگار، از دود سیگار و از قیافه سیگار متنفرم. ربطش به بی خوابی چیه، شاید همین که تو اتاقی که بوی سیگار بیاد نمیتونم بخوابم. نفسم بند میاد. دیگه اینکه دلم میخواد همیشه عاشق باشم. با وجود این وقتی هم که عاشقم دور میشم و وقتی عاشق نیستم دلم برا عاشق بودن تنگ میشه... بد دردیه! **** خوب من که نمیتونم کسی رو دعوت کنم. فکر نکنم بچههای این محله اهل بازی باشند :)
Comments:
Post a Comment
|